«کتاب مقدس، کلید طبیعت نیست بلکه جزئى از آن است؛ بنابراین مىباید آن را طبق همان قواعدى که براى شناخت هر امر تجربى صادق است، پژوهش کرد.» اسپینوزا (1)
اشارهی مترجم:
«نصر حامد ابوزید، متفکر پرآوازه مصرى مىکوشد تا از رهگذر قرائت ژرف میراث ادبى کلامى، عناصر سازندهی عقل اسلامى را بررسى کند. او معتقد است که اگر بتوان تمدن یونان را «خرد بنیاد» دانست، بنابراین مىتوان تمدن عربى اسلامى را نیز «متنبنیاد» انگاشت، از این رو کشف معناى متن [نص] و بررسى سازوکارهاى آن به دغدغهی اصلى ابوزید بدل مىشود.
قرائتهاى انتقادى ابوزید جملگى پاى در سنت عمیق کلامى تفسیرى دارد و متأثر از رویکرد نقد ادبى کلامى در پژوهشهاى قرآنى است که چند دههی پیش از این، از سوى شیخ امین الخولی (1966-1895) پى افکنده شد و بعدها با تلاش شاگردانى چون محمد احمد خلفالله در کتاب «الفن القصصی فی القرآن الکریم» و شکری محمد عیاد در «من وصف القرآن الکریم، یوم الدین و یوم الحساب»، رو به گسترش نهاد.
نصر حامد ابوزید به سال 1943 میلادى در شهر «طنطا» در غرب مصر زاده شد، در 1981 دکتراى خود را از دانشکدهی ادبیات دانشگاه قاهره دریافت کرد. وى در سالهاى 1977-1976 در دانشگاه امریکایى قاهره و بین سالهاى 1989-1986 به عنوان استاد مهمان در دانشگاه اوزاکاى ژاپن به تدریس پرداخت. شمارى از مهمترین تألیفات او بدین قرار است:
1. الإتجاه العقلی فی التفسیر؛ دراسة فی قضیه المجاز فی القرآن عند المعتزلة، دار التنویر، بیروت، 1982.
2. فلسفة التأویل؛ دراسة فی تأویل القرآن عند محیالدین بن عربی، دار التنویر، بیروت، 1983.
3. مفهوم النص؛ دراسةٌ فی علوم القرآن، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1990.
4. نقد الخطاب الدینی، رؤیة نقدیة، دار الثقافة الجدیدة، القاهرة، 1990.
5. الإمام الشافعی و تأسیس الایدئولوجیة الوسطیة، سینا للنشر، القاهرة، 1992.
6. إشکالیات القراءة وآلیات التأویل، المرکز الثقافی العربی، بیروت، 1992.
7. التفکیر فی زمن التکفیر؛ ضد الجهل والزیف والخرافة، سینا للنشر، القاهرة، 1995.
8. النص والسلطة والحقیقة؛ الفکر الدینی بین ارادة المعرفة و ارادة الهیمنة، المرکز الثقافی العربی، بیروت، 1995.
9. القول المفید فی قضیة ابوزید، جمع وتقدیم نصر حامد ابوزید، مکتبة مدبولی، القاهرة، 1996.
و نیز معروفترین مقالات وى عبارتند از:
- السیرة النبویة؛ سیرة شعبیة، مجلة جامعه اوساکا للدراسات الاجنبیة، الیابان، ش71، 1986.
- قراءة التراث وتراث القراءة (فی کتابات احمد صادق سعد) [اقتصاددان مصرى]، بحث فی کتاب ندوة اشکالیات التکوین الاجتماعی الذکریات الشعبیة فی مصر، مرکز البحوث العربیة، القاهرة، 1990.
- الکشف عن اقنعة الارهاب؛ بحثا عن علمانیة جدیدة، مجلةادب ونقد، ش58، 1990.
- مقدمة لکتاب (البوشیدو؛ روح الیابان لاینازونیتونى)، سلسلة المائة کتاب، بغداد، 1990.
- ثقافة التنمیة وتنمیة الثقافة، مجلة القاهرة، ش110/111، 19901991.
- الایدیولوجیة الوسطیة التلفیقیة فی فکر الشافعی، مجلة الاجتهاد، ش8، 1990.
- النصوص الدینیة بین التاریخ والواقع، مجلةقضایا و شهادات، ش2، مؤسسة عیبال،1990.
- مفهوم النص؛ الدلالة اللغویة، مجلة ابداع، ش4، 1991.
- مفهوم النص؛ التأویل، الف، مجلة البلاغة المقارنة، ش12، 1992.
- التراث بین الاستخدام النفعی، والقراءة العلمیة؛ سلطة النص فی مواجهة العقل، مجلة ادب ونقد، ش79، 1992.
- مرکبة المجاز من یقودها والى این؛ مجلة الف، الجامعة الامریکیة فی القاهرة، 1992.
- محاولة قراءة المسکوت عنه فی خطاب ابن عربی، مجلة الهلال، القاهرة، 1992.
- اهدار السیاق فی تأویلات الخطاب الدینی، مجلة القاهرة، ش122، 1993.
- المرأة؛ البعد المفقود فی الخطاب الدینی، مجلة القاهرة، ش123، 1993.
- عصیان الدین ام عصیان الدولة، مجلة الناقد، ش73، لندن، 1994.
- الارثوذکسیة المعممة؛ عند ما یدمج التاریخ الاجتماعی بالمقدس، کتاب الناقد (العنف الاصولی، نواب الارض والسماء)، ریاض الریس للکتب والنشر، لندن، 1995.
او همچنین با همکارى سیزا قاسم مجموعهاى از مقالات نشانهشناسان بنامى چون «ساندرز پرس»، «یوری لوتمن» را به زبان عربى ترجمه کرد، با مشخصات زیر:
- مدخل إلى السیمیوطیقا، دار الیاس العصریة، القاهرة، 1986.
دو مقالهاى که در پى هم مىآیند بهگونهاى به هم پیوند دارند؛ مقالهی نخست ترجمهی مقالهاى است از کتاب «النص والسلطة والحقیقة» با عنوان: «التاریخیة المفهوم الملتبس» که در حقیقت درآمدى بر کتاب اساسى و مهم وى «مفهوم النص=معنای متن، ترجمهی مرتضی کریمینیا» است (صص67-89).
مقالهی دیگر: ترجمهی فصل اول از کتاب «مفهوم النص» است با عنوان: «مفهوم الوحى»، صص31-57.
در پایان باید به این نکته اشاره کرد که مترجم در حد توان خود کوشیده است نثر دشوار ابوزید را در عین دقت و امانت به زبانى ساده و آسان برگرداند. در انتهاى هریک، پیوست مهمى را نیز افزودهام که امیدوارم خواننده را در فهم عمیق آراء و نظریات ابوزید یارى کند.
1
بسیارى از خصومتها بویژه در قلمرو اندیشه یا معلول عدم فهم است و یا نتیجهی «ابهامهایى» است که از سلطهی گرایشى که در آن «تصورات ذهنى» یکسره مطابق «وجود عینى» آنها انگاشته مىشود، ناشى مىگردد. درجهی این ابهام و عدم فهم و خصومتهاى حاصل از آن بویژه هنگامى که «تصورات ذهنى»، قدیم و راسخ باشند، حدت و شدت بیشترى پیدا مىکند؛ زیرا این «تصورات ذهنى» از «قدمت» خویش، صفت اصالت و ریشهمندى را، که بدانها مشروعیت مىبخشد، کسب مىکنند و دیگر مسّ آنها و یا نزدیکشدن به آنها حرام مىگردد؛ زیرا این مشروعیت، مشروعیتى بس مقدس است.
بسیارى از باورهاى عامهی مردم چنین خصلتى را دارند. به همین دلیل عموم مردم در برابر هر اندیشهاى که مخالف باورشان و یا حتى اندکى با آن ناهمساز باشد، شدیداً مقاومت مىورزند [و از آن سرباز مىزنند]؛ بهسان کاهنى که از امر مقدس ستیز بیمناک است. زیرا زندگى او بر پایهی همان مقدس ایستاده است.
این امر در باب باورهاى عامهی مردم، طبیعى و فهمپذیر جلوه مىکند، اما اگر چنین پدیدهاى دامنگیر فرهیختگان و نخبگان اهل فرهنگ و استادان دانشگاه نیز بشود، نشانهی بحرانى عقلى است؛ بحرانى که ما را از وجود فاجعهاى، بیمناک مىسازد. هنگامى که این پدیده از سطح عوام و یا نخبگان هم فراتر رفته به عقل متخصصان نیز در رسد، نشانهی آن است که این فاجعه رخ داده است؛ و این همان چیزى است که در قلمرو تفکر دینى و در میان بسیارى از عالمان متخصص آن روى داد.
یکى از خطرخیزترین اندیشههاى راسخ و چیره که به سبب قدمت و رسوخ، به اصلى از «اصول اعتقادى» تبدیل شده است، اندیشهاى است که قرآن را که از جانب خداوند توسط جبریل امین بر محمد(ص) نازل شده است متنى (نصى)[1] قدیم و ازلى مىشمارد. «کلام الله» صفتى از صفات ذات خداست و چون ذات الهى آغازى ندارد، تمام صفات ذات و هر آنچه از آن صادر شود نیز ازلى است و آغازى ندارد. قرآن کلام الله و از صفات ازلى قدیم به شمار مىآید و کسى که قرآن را «محدث» بداند و «قدیم» نشمارد یا آن را «مخلوق» بینگارد، یعنى وجودى که مسبوق به عدم باشد رویدادى در عالم از عقیده [راستین] منحرف گشته مستحق کفر مىگردد. (2) و اگر مسلمانى چنین سخنى را بر زبان براند «مرتد» شناخته مىشود؛ زیرا ازلى بودن قرآن یا مسبوق نبودن به خلق و حدوث از اصول اعتقادى هر مسلمانى است که بدون اذعان به آن، ایمان او متحقق و کامل نمىشود.
در واقع مسألهی ماهیت قرآن آیا حادث است یا قدیم مسأله کلامى دیرینهاى است که میان متفکران اسلامى اختلاف افکنده است. مثلاً معتزله بر این باورند که قرآن محدث و مخلوق است؛ (3) زیرا قرآن [کلام] از صفات ذاتى و ازلى خداوند نیست. قرآن، کلام خداوند است و کلام، فعل است نه صفت. پس قرآن از این حیث به «صفات فعلى» خداوند تعلق دارد و با آن دسته از (صفات خداوند) که «صفات ذات» خوانده مىشوند ارتباط پیدا نمىکند. به نظر معتزله، تفاوت میان آن دو در این است که «صفات فعلى»، قلمرو مشترک میان خداوند عالم است، در حالى که صفات ذات، با صرفنظر از وجود عالم، نمایانگر ساحت وحدانیت و تشخص وجود الهى در ذات خویش است. یعنى مرتبهاى است پیش از وجود عالم و پیش از خلق آن از عدم. بیان مطلب بدین قرار است که صفت «عدل» الهى جز در سیاق وجود قلمرویى براى تحقق این صفت، قابل فهم نیست و جز عالم، قلمرو دیگرى وجود ندارد. همچنین صفت رازقیت که به روزىخواران یعنى وجود عالم استوار است و.... صفت «کلام» به این قلمرو یعنى «قلمرو صفات افعال» تعلق دارد که مستلزم وجود «مخاطب» است؛ مخاطبى که متکلم با او در سخن باشد، این که خداوند را از ازل، متکلم بدانیم (کلام خداوند قدیم باشد)، بدین معناست که او متکلم باشد بدون آن که مخاطبى وجود داشته باشد، زیرا بنابر فرض، عالم هنوز معدوم بود در حالى که این امر با حکمت الهى منافات دارد. برخلاف صفات ذاتى مانند علم، قدرت، قدم (ازلیت) و حیات، که براى تحقق خویش محتاج وجود عالم نیستند. بنابر رأى معتزله، خداوند عالم است به علمى که عین ذات اوست، قادر است به قدرتى که عین ذات اوست، قدیم است به ازلیتى که عین ذات اوست و حى است به حیاتى که عین ذات اوست. خداوند به وسیله صفات مذکور (چهارگانه)، عالم را آفرید و بدون آنها عالم پدید نمىآمد؛ به همین دلیل، معتزله در موافقت با تفکر و نگرش عقلى خویش ناگزیر شدند براى عالم قبل از ایجاد آن مرتبهاى از هستى قائل شوند و آن را «وجود در عین عدم اشیاء» نامیدند تا عالم در چنین مرتبهاى متعلق خطاب کلمه تکوینى «باش [کن]» که اشیاء بدان موجود مىشوند قرار گیرد.
فرقههاى کلامى دیگر، موضعى مخالف با گرایش معتزله اتخاذ کردهاند. آنها بر این باورند که کلام خداوند از صفات ذات است و در نتیجه قائل شدند که قرآن، کلام ازلى و قدیم خداست؛ زیرا کلام از صفات ذات است. به هر روى، غرض از آوردن تمام این مطالب، اثبات این مطلب است که مسألهی تعیین ماهیت قرآن [کلام الله]، مناقشات زیادى را میان مسلمانان برانگیخت. مأمون، خلیفه عباسى، کوشید در جهت تحمیل عقاید معتزله بر دانشمندان و فقها از قدرت سیاسى خویش مدد جوید، اما ناکام ماند. سرانجام در جهت مخالف، تفکر اشاعره تحمیل شد. آنان معتقدند که قرآن، دو جنبه دارد: نخست، جنبه ازلى آن است که کلام ذاتى خداوند است و گاه آن را «کلام نفسى قدیم» مىنامند. و جنبه دیگر، قرآنى است که آن را مىخوانیم [صورت لفظى و صوتى] و محاکات «کلام نخستین» است اما عین او نیست. این عقیده سرانجام غالب آمد و سپس در اعتقادنامههاى متأخر، تلخیص و تدوین شد، به گونهاى که حاکمیت یافت و پایدار و شایع گردید و در شمار اصول مسلم اعتقادىاى قرار گرفت که هرگونه مخالفت با آنها موجب خروج از دین، بل موجب کفر و ارتداد است. توجه به این امر بایسته است که سیطره و چیرگى عقیدهاى بر عقیده دیگر، از دیرباز، غالباً توسط ابزار قدرت و به شیوهاى قهرآمیز صورت مىپذیرد.
همانگونه که مأمون کوشید تا عقیده معتزله را [خلق قرآن] تحمیل نماید، جانشینان او درست برخلاف وى تلاش نمودند تا تفکر معتزلى را از بن ویران سازند و گرایش ضد معتزلى [قول به قدم قرآن] را رواج دهند. و [سرانجام] با فروپاشى تمدن و واپسافتادگى [عظیم] فکرى جهان اسلام که از یک سو معلول از هم گسیختگى درونى آن، و از سوى دیگر معلول تهاجم مستمر دشمنان خارجى بود، عقیدهی قدیم بودن کلام خداوند کاملاً تثبیت شد و به اصلى اعتقادى مبدل گردید و نزد عامیان و خاصگان، و بل متخصصان، مقدس گشت. بنابراین، عقیده ازلى بودن قرآن، یکى از اصول عقاید نیست و آنچه در قرآن کریم با عنوان «لوح محفوظ» یاد شده است باید به گونهاى مجازى فهم شود و معناى حقیقى از آن مراد نگردد؛ نظیر واژههاى «کرسى»، «عرش» و.... از این رو، حفظ قرآن از سوى خداوند بدین معنا نیست که آن را در آسمان و در لوح محفوظ [دفتر آسمانى] (4) به گونهاى مدون نگاهدارى مىکند، بلکه مقصود زنده نگاهداشتن آن در این جهان، و بر لوح دل مؤمنان است، [قرآن، خطاب لم یزل است با دوستان خود.] (5) همچنین آیهاى که مىگوید: «بىتردید، ما قرآن را بتدریج نازل کردهایم و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود. » (6) به معناى مداخله بى واسطه و آشکار خداوندى در امر حفظ و تدوین و ضبط وحى الهى نیست، بلکه مراد ترغیب مؤمنان از سوى خداوند است که قرآن را زنده نگاه دارند و این «حفظ» در نظر آنان مهم جلوه کند. از این روى، فهم «حفظ» قرآن به گونهاى که مداخله مستقیم خداوندى را دربر داشته باشد، آشکارا با تعلیمات و اصول اساسى اسلام منافات دارد؛ زیرا اسلام دینى است که جز از طریق دستورات قرآنى و سنت راستین پیامبر(ص) هرگونه ارتباط با آسمان را پایان یافته مىداند. هرگاه این تصور را که براساس آن، قرآن در لوح محفوظ و به زبان عربى که هر حرفى از آن همسنگ کوه «قاف» است، «اسطورهاى» بنامیم، در واقع چنین توصیفى تنها ویژه تصور ذهنى است، هرچند روایاتى نیز آن را تأیید کنند، و این وصف [اسطورهاى] هرگز بر خود «قرآن کریم» اطلاق نمىگردد [و به آن اشاره نمىکند].مصیبت واقعى هنگامى است که برخى از متخصصان بر عدم درک [چنین مقصود آشکارى] پافشارى مىکنند و پیوسته امر را بر عامه مردم و نیز سایر فرهیختگان مشتبه مىسازند؛ زیرا آنان دگربار گرفتار خلطى مىشوند که به موجب آن، باورهاى ذهنى آنان که ریشه در سنت دارد همسان وجود عینى یعنى همسان حقیقت مطلق پنداشته مىشود. با این همه، ادعا مىکنند که از «جزمیت دینى» روى گردانند و آزاداندیشانى هستند که از «تکفیر» پرهیز مىکنند و بدان تمسک نمىجویند. شگفتا که چه «کفرى» در اینجا نهان است و چه «تفکرى» در آنجا وجود دارد؟!
2
عقیده دیگرى که با موضوع مورد بحث ارتباط دارد، عقیده تعلق فعل الهى به قدرت الهى و نسبت هریک با دیگرى است. این مسأله همواره با نوعى ابهام، خلط و عدم درک صحیح که گمراهکننده نیز هست رو به رو بوده است. در اینجا به تمایزى که اساس آن را معتزله پى افکندهاند باز مىگردیم. آنان در تصور ذات الهى میان قدرت و فعل تمایز نهادهاند. قدرت الهى از یکسو به دلیل آن که از صفات ازلى قدیم قائم به ذات به شمار مىآید مطلق و غیرمتناهى است، ولى از سویى دیگر، نشانه «امکانهاى» نامتناهى افعال است، امکانهاى [بالقوهاى] که تحقق یافتن آنها ضرورى و حتمى نیست. این تمایز میان «قدرت» به مثابه مجموعهاى از امکانهایى که قابلیت تحقق نظرى دارند و «فعل» که در حکم تحقق عینى قدرت است همان تمایزى است که عالمان مسلمان در یکى از آموزههاى اساسى خویش: «هر ممکنى (مقدورى)، حتمى الوقوع نیست»، بر آن انگشت تأیید نهادهاند. اگر قدرت الهى، مطلق [و نامتناهى] باشد، افعال مقدور وابسته به آن نیز نامتناهى هستند، اما عالم متناهى است؛ زیرا نظام آن استوار به زمان و مکان است. این گواهى است بر این که امکانهاى [نامتناهى] قدرت الهى با افعال به هر معنایى که اخذ شوند مطابقت ندارند.
از این رو، افعال به عالم ممکن [متناهى] تعلق دارند، اگرچه از قدرت مطلق الهى سرچشمه گیرند. با این همه، افعال به دلیل پیوندى که با ممکن تاریخى دارند همواره در افق تاریخ خواهند بود. نخستین فعل از افعال الهى، ایجاد عالم است که غزالى در «مشکاة الانوار» از آن به برون آوردن عالم از ظلمت عدم به نور وجود، تعبیر کرده است. (7) چنین فعلى به مثابه گشایش تاریخ قلمداد مىشود. زیرا این همان فعلى است که مفهوم زمان را آغاز کرده است، از این رو «ایجاد عالم» فى نفسه پدیدهاى تاریخى است؛ از این حیث که «رویدادى» است که جز به علم الهى آن هم در شکل نقشهاى که از ک
نظرات
سید
24 خرداد 1391 - 10:13از حسن انتخاب شما بزرگواران خرسند گشتیم ، امید است که این باب برای دعوتگران گشوده وفرح بخش باشد واز پای نهادن در این دنیای پر رمز ورا هراسی به دل راه ندهند واز ترس یغمای ایمان چشمان خویش را فرو ننهند وغص بصر شایسته این مقام نبیند.
عبدالسلام سلیمی
24 خرداد 1391 - 05:06با سلام و ارادت لطفا در وقت کپی کردن مطالب از سایتهای دیگر دقت کنید اشتباهات نگارشی نداشته باشد. بنده شمردم تا ابتدای بخش پینوشتها 450 غلط نگارشی داشت. سایت مرجع شما را چک کردم و آنجا هم همین اشتباهات را دیدم. سایت مرجع را هم ذکر نکردید که کار جالبی نیست. موفق باشید
سام کردستانی
25 خرداد 1391 - 08:04شما لطف دارید جناب سلیمی! که روی کارهای سایت اصلاح اخیرا بیشتر حساسیت نشان میدهید و وقت میگذارید، اگر ممکن است تعدادی از اشتباهات متن را بنویسید. ممنون
اهل سنت جنوب
25 خرداد 1391 - 09:42شیخ سلیمی ما انتظار کار علمی از شما داریم، اما امروز اصلا کار جالبی نکردهای بندهی خدا مگر بیکاری؟! ویل لکل همزة لمزة!
عبدالله
25 خرداد 1391 - 10:48باسلام وعرض خسته نباشید: نمیدانم سایت اصلاح چه اصراری دارد برای گذاشتن مقالاتی که اصول اسلام را هدف خویش قرار میدهد. نصر حامد ابوزید با افکار انحرافیش مطرود محافل علمی مسلمین شده است ولی متأسفانه سایت مبلغ اندیشهی این آقایان شده است. چنین مقالات غیر قابل فهمی بیشتر به درد محافل علمی و دانشگاهی میخورد تا اینکه در یک سایت عمومی که مدعی دفاع از اسلام است نمایش داده شود. البته منکر وجوب چنین مباحثی نیستم ولی جای این مبحث این جا نیست. این که قرآن حادث است یا قدیم چه دردی از مسلمین دوا می کند. تازه کاش امثال ابوزید اگر دیدگاهی مخالف امت ارائه میدهند و برای دینداران دارو تجویز میکنند از درون دین هم با دلایلی روشن وقابل فهم چند استدلال مطرح مینمودند. مگر خداوند نفرمودی وقتی در چیزی دچار تنازع شدید آن را به خدا و رسولش برژردانید.(نسا/59) کجاست دلایل خدا و رسول ایشان در این مقاله. خدا همه را هدایت کند.
حاجي محمّد شادكام
20 مرداد 1391 - 08:22آيه مورد استناد راجع به تنازع با اولوالأمر است كه اطاعت از آنان مطلق شمرده نمي شود. طرح انديشه هاي متضاد مغايرتي با سيره نبوي ندارد كه فرموده است :« اختلاف امّتي نعمه ». مي ماند سعه صدر متفكرين و بي طرفي حكومت در چنين اخلافات و اجتناب از آلت دست دسته اي از آنها كه خواهان يارانه هاي ناروايند.
عبدالسلام سلیمی
26 خرداد 1391 - 03:02سلام بر دو عزیزی که بنده را مورد خطاب قرار دادهاند 1. یک مقاله علمی باید علاوه بر مفهوم، از لحاظ نگارشی هم دقیق و ویراسته باشد. همانطور که دو بار اشاره کردم منظور بنده اشتباهات نگارشی موجود در متن است. بهعنوان مثال: "متنبنیاد"، "خلفالله"، "ریشهمندى"، "اندیشهاى"، "فهمپذیر"، "مىشمارد"، "دیرینهاى"، "روزىخواران"، "فرقههاى"، "اعتقادنامههاى"...اگر تا آخر بشمارید بیش از 450 مورد خواهد شد 2. در زمینه علمی در حد توانم با این سایت همکاری کردم. خدا قبول کند. بنده علاوه بر نوشتن، کار رسانهای هم میکنم. ویرایش هم کاری تخصصی و علمی است. یکی از لحاظ مفهومی مقاله را نقد میکند و دیگری از لحاظ نگارشی. 3. چه خطایی مرتکب شدم؟ یعنی چی مگه بیکاری؟! آیا تذکر دادن برای رفع اشکال بیکاری است که مرا به همزه و لمزه متهم میکنید؟ 4. از مسئول سایت اصلاح توقع نداشتم کامنت حاوی توهین نسبت به بنده (نوشته شده توسط شخصی که حاضر نیست خود را معرفی کند) را منتشر کند
سامی کردستانی
28 خرداد 1391 - 09:10با سلام دوست عزیز بهانهگیری و عیبجویی صفات برازندهی انسان مسلمان نیستند: چه نیکو فرمود: ولا یجرمنکم شنآن قوم أن لا تعدلوا، اعدلوا هو أقرب للتقوی! این مواردی که شما نوشتهاید هیچکدامشان در عرف ویراستاری نه تنها غلط نیستند بلکه عین صوابند، چرا؟ به این علت که این کلمات ، واژههای ترکیبیاند و از دو واژهی مجزا و مستقل، یک واژهی جدید که در واقع یک واحد به شمار میآید، ساخته شده است. به عنوان مثال واژهی "متنبنیاد"، از دو واژهی "متن" بهعلاوهی "بنیاد" ساخته شده است و یک واژه بهحساب میآید، و به معنای ساختاری است که متن شالودهی اصلی آن را تشکیل میدهد، این واژه بیشتر در مقابل واژهی ترکیبی "عقلبنیاد" میآید و در نوشتههای مرحوم ابوزید و سایر روشنفکران که بر این باورند که تمدن اسلامی حول محور متن/ نص قرآنی تشکیل شده و تمدن جدید حول محور عقل، فراوان به کار رفته است. امیدوارم حب و بغضها، احساسات کنترلناشدهی انسانی، ما را به ورطهی اتباع از هوی و هوس، نکشاند.